یکی از نقاط تحول فلسفه ی قرن بیستم.
بدون در نظر گرفتن اندیشه های هایدگر، نمی توانید بخش اعظم آثار متفکرین بزرگ دوران های اخیر را بخوانید.
با تأثیر بر حوزه هایی بسیار فراتر از فلسفه.
هر کسی، دیگری است و هیچکس، خود نیست.
حتی در توقع چیزی را داشتن، انسان از احتمالات فاصله می گیرد و قدم های خود را بر واقعیات محکم می کند. به خاطر واقعیت آن است که پدیده ی مورد توقع، مورد توقع می شود. به وسیله ی ماهیت توقع داشتن چیزی، احتمالات به درون واقعیات کشیده می شوند، از آن سر برمی آورند و به آن بازمی گردند.
انسان تا لحظه ی مرگش، مدام در حال مردن است.
بینش هایی به یاد ماندنی درباره ی جذابیت های «اگزیستانسیالیسم»
هایدگر در طول دوران حرفه ای خود، تلاش کرد به ما کمک کند که زندگی عاقلانه تری داشته باشیم.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
مدتی پیش مقاله ای میخواندم با ترجمه یِ خانم بیدختی نژاد درباره داستایفسکی. در جایی از اون مقاله، درباره تجربه یِ روایتگریِ داستایفسکی از مرگ در آثارش میگفت. بنظرم رسید شاید این توضیحات، درباره مفهوم زندگیِ معطوف به مرگِ (زمان مندیِ هستی و یا همان خودآگاهی نسبت به مرگ) هایدگر رهگشا باشد. میگفت: "عشق به تقدیر" و در معنایی دقیقتر پذیرشِ همراه با نوعی دلدادگی به تقدیر را شاید بتوان در روایتگریِ دائمیِ "تجربه یِ حضورِ مرگ در زندگیِ" داستایفسکی معنا کرد. داستایفسکی درآثارش این نوعِ سومِ تجربه یِ مرگ را عیان میکند. نوع اول: تجربه عمومی مرگ است که البته نقل ناشدنی و بیان ناپذیر است. چون پیش از مرگ وجود ندارد و پس آن نیز به همچنین. نوع دوم: تجربه یِ نزدیک به مرگ است که وضعیتِ مرزی است. مثلاً در حالت کُما. ولی نوع سومی هم هست که بیانگرِ تجربه یِ حضورِ مرگ است (خودآگاهی نسبت به مرگ) مثل لحظاتِ قبل از وقوع حملات صرع و یا فردی که دچار بیماری سرطان از نوع غیرقابل درمانش شده است و میداند که مثلاً تا فلان تاریخ نهایتاً زنده نمیماند. به زعم نویسنده، داستایفسکی در تمامی آثارش روایتگر این نوع سوم "تجربه یِ حضورِ مرگ" و خودآگاهی نسبت به آن است. و نقش پیامبرگونه و پیشگوییِ وی نیز بر همین امر دلالت دارد. شاعرِ دائمیِ تجربه یِ حضورِ مرگ، تلاشی برایِ چشیدنِ مرگ، برای پیرایش و پرورشِ این ذائقه است. ((مقاله یِ رمان ناشناسِ داستایفسکی به مثابه گفتمانی جدلی، نوشته: ولادیمیر ماکسیماف، ترجمه: یلدا بِیدُختی نژاد))
برای درک بهتر"دازاین" بنظرم باید مهمترین مشخصه یِ آن یعنی "خودآگاهی" را بشناسیم. خودآگاهی در واقع روبرو شدنِ روانِ موجودِ خودآگاه با خودش است؛ و نگاه کردن به ژرفایِ خود و درکِ سیّالیّت و ناپایداریِ بَدوی_ یک ناپایداریِ مایل به آشوبِ شدیدِ احساساتِ ذهنی، است. در واقع این روانِ خودآگاه با درکِ سیّالیّت و ناپایداریِ رو به آشوبِ موجودیت خود و هستی ( که در احساساتِ ذهنی نمود پیدا میکند چون اینجا نه حقیقتی در کار است و نه واقعه ای و یا اگر هم هست، ناشناخته یا بیان ناشدنی است) به زمان مندیِ وجود و هستی پی میبرد و این دَرک، او را از "بودن و حضور داشتنِ صِرف(بودن)" به " تبدیل شدن به موجودیِ زمان مَند(شدن)" رهنمون میسازد (صیرورت).
توی این اثر به خصوص زیاد فرقی نمیکنه مترجم کی باشه چون هیچی نمیشه ازش فهمید
درباره هستی و زمان بهترین کتاب کتاب مستطاب و ناب(نیست نامه) هست که به زودی چاپش میکنم.این کتاب به سادهترین زبان ممکن و به نوعی سهل ممتنع بلندترین معانی فلسفی و عرفانی رو درباره هستی و نیستی یا وجود و عدم بیان کرده.امید است که مقبول عام و خاص واقع شود ان شاء الله
هستی یا وجود سختترین مبحث فلسفه است، و اگه بخوام کتابای فلسفی رو بر اساس سخت فهم بودن طبقه بندی کنم، این اثر تنها کتابی که بهش ده از ده میدم.
♦️ یادداشتهای یک ذهن مالیخولیایی؛ درباره یِ رابطه یِ بین دازاین، زمان و جاودانگی 📝 اشکان نعمت زاده گزاره ۱ (مدعای اول): افلاطون میگوید: زمان تصویری متحرک از جاودانگی است. گزاره ۲ (مدعای دوم): جاودانگی یعنی جهانِ _ بافتارِ فضا_ بدونِ وجودِ ماده و انرژی و زمان. به عبارت دیگر جاودانگی یعنی جهانی تهی از هرچیز، بدون آغازی و پایانی. گزاره ۳ (مدعای سوم): هایدگر میگوید: وجودِ خودآگاهانه_دازاین_ که همان انسان است، تابعِ زمان است. یا به عبارت دیگر، معنایِ انسان بودن، بستگی به وجودِ موقتی و تابعِ زمان مندیِ هستی است. استدلال و نتیجه گیری برای مدعای اول و دوم: یکی از مدلهای شبیه سازی شده در ابرکامپیوترها، در رابطه با تئوریهای پایانِ جهان، اینگونه است که پس از بلعیدن تمام ماده و انرژیِ موجود در هر کهکشان، توسط سیاهچاله مرکزی اش، آن سیاهچاله یا بصورت منفرد و یا در صورت مجاورت با سیاهچالههای مرکزی سایرکهکشانها، بعد از ادغام، تحت تاثیر پدیده ای بنام تابش هاوکینگ بتدریج جرم خود را از دست داده و شروع به تبخیرشدن میکند.آنگاه زمانی که آخرین سیاهچالهها جرم خود را بطورکامل از دست دادند و تبخیر شدند، و بافتار فضا از وجود ماده و انرژی بطور کامل تهی گشت، زمان نیز بی معنی میشود و فقط جهان بدون ماده و انرژی و زمان وجود دارد. اگر این فرضیه درست باشد پس میتوان با این استدلال، گزارههای ۱ و ۲ را نتیجه گیری کرد استدلال و نتیجه گیری برای مدعای سوم: ایدۀ اصلی کتاب هستی و زمان هایدگر بسیار ساده است. وی میگوید: وجود، تابعِ زمان است. یعنی معنایِ انسان بودن، وجودِ موقتی، در فاصلۀ بین تولد و مرگ است. یعنی به عبارت دیگر، معنایِ وجود انسان، تابعِ بودنِ زمان است و از آنجایی که هم خودِ زمان محدود است و هم زمانِ زندگی ما بعنوان موجودِ خودآگاه (دازاین) محدود است و با مرگ ما به پایان میرسد. بنابراین، اگر بخواهیم بفهمیم که انسان اصیل بودن به چه معناست، ضروری است که دائماً زندگیِ خود را در افقِ مرگِ خود نمایان کنیم، چیزی که هایدگر آن را "بودن به سوی مرگ" مینامد. این همان رابطه یِ بینِ دازاین و زمان مندیِ هستی و زمان مندیِ خود زمان میباشد. و معنایِ انسان بودن و شاید اهمیت آن در همین است.
یک نکته، مترجم کتاب عصر سکولار گفته اند که من بیست سال در کانادا در کلاسهای هایدگرشناسی شرکت کرده ام اما اعتراف میکنم که هنوز نمیدانم هایدگر چه میگوید
دنیا را از دریچه یِ نگاهِ خودت ببین و تلاش کن که دَرک کنی.
دنیا را از دریچه یِ نگاهِ خودت ببین و تلاش کن که دَرک کنی.
دوستان یکی منو از نهیلیستی بکشه بیرون چون حالم خیلی بده😂 میخوام به اگزیستانسیالیسم رو بیارم
یه معنی پیدا کن
پادکستهای رواق را گوش بده از فرزین رنجبر
به دنیای کودکان نگاه کن
سلام دوست عزیز بهتون توصیه میکنم در کانال یوتوب محمد علی جنتخواه ویدئو نظریهای نو درباره آزادی و دین | بررسی حقوق مالکیت و دولت رو تماشا کنید و همچنین اینستاگرام ایشان را هم دنبال کنید و رشته استوریهای نظریههای آزادی و دین را مطالعه فرمایید.
کدوم ترجمه بهتر
بی شک عبدالکریم رشیدیان؛ این رو هم دکتر اکبر جباری در درسگفتار هاش میگه هم استاد بابک احمدی
عبد الکریم رشیدیان از چه زبانی ترجمه کرده
از فرانسه
کدوم ترجمه بهتر
کدام یک از ترجمهها بهتره؟ لطفاً اگر کسی میدونه راهنمائی کنه.
با وجود اینکه ترجمههای آقای رشیدیان، بسیار خوب هستن، اما در این مورد به نظرم در پاره ای موارد ترجمه آقای جمادی بهتر باشه. ابتدا ترجمه آقای رشیدیان رو خریداری کرده بودم و احساس کردم برخی جاها گنگه و بعد که ترجمه آقای جمادی رو هم خریداری کردم، کمک زیادی به درک بهتر جاهای گنگ در ترجمه آقای رشیدیان کرد. فرصت داشته باشم از متن هر دو کتاب برای مقایسه بهتر حتما متن میذارم. با تشکر
نشر نی از چه زبانی ترجمه شده
ترجمه آقای رشیدیان بر مبنای شش کتاب از جمله متن آلمانی ، دو ترجمه انگلیسی و دو ترجمه فرانسه و همچنین ترجمه آقای جمادی بوده...ایشان مترجم ثابت شده ای در حیطه آثار فلسفی هستن
سلام وقت بخیر عبدالکریم رشیدیان از چه زبانی ترجمه کردن
فهمی بر عقلانیت و خودآگاهی از حیث مرگ اندیشی به مثابه دازاین
عصر معاصر ما،مابعدالطبیعه خودش را با "هستی و زمان" هایدگر رو کرده است؛یک کتاب شسته و رفته متافیزیکی درباره بودن که خاستگاه مفاهیم است.
یک کتاب اونتولوژیک
نوبت چاپ ترجمه رشیدیان اشتباه درج شده و قطع کتاب وزیری است
سلام و وقت به خیر. متشکریم از تذکر شما. اصلاح شد.
چرا این همه تفاوت در تعداد صفحات بین این دو ترجمهست؟
سلام و وقت به خیر. در بسیاری از مواقع مثل همین کتاب، تفاوت در فرم صفحهآرایی و گرافیک و اندازهی فونت استفاده شده و مقدمه و موخرههای افزوده شده از سوی ناشر و مترجم و نمونههایی از این دست، در کم و زیاد شدن تعداد صفحهها تاثیر دارند. متشکریم از حسن نظر شما
آقای جمادی در ترجمه، پاورقی و یادداشتهای زیادی اضافه کرده اند. هر دو ترجمه عالی هستند.