مخوف، به شکلی اهریمنی هوشمندانه، و با رگه های ماورایی.
هر داستان انگار، اتاق شکنجه ای مخصوص به خود است، تاریک و موشکافانه.
اوگاوا، استاد ژاپنی وحشت است.
کیفی برای قلب... اعتراف می کنم وقتی او به من گفت چه جور کیفی می خواهد، کمی مردد ماندم. سفارش او چیزی بود که نه تنها تا آن موقع نشنیده بودم، بلکه به طور حتم در آینده هم هیچ نخواهم شنید. «می خواهم لطف کنید یک کیف بدوزید که بشود داخلش یک قلب را نگه داشت.» بی اختیار گفتم: «قلب؟»
دوازده سال پیش بود که مرد. داخل یخچالی قراضه که گوشه ی خرابه ای افتاده بود، خفه شد. وقتی دیدمش، باورم نشد که مرده. فکر کردم خجالت می کشد توی چشم هایم نگاه کند، چون سه روز می شد که از خانه زده بود بیرون.
واکنش زن داخل مغازه اصلا شبیه واکنش هایی که قبلا دیده بودم نبود. در چهره اش نه نشانی از دلسوزی بود، نه نشانی از تعجب یا خجالت. اگر هم می خواست وانمود کند، حتما متوجه می شدم. داغ از دست دادن فرزند، به من یاد داده بود چهره ی افراد را بخوانم. برای همین بلافاصله متوجه شدم این زن با آدم های دیگر فرق دارد. نه از سوالی که کرده بود پشیمان به نظر می رسید و نه بابت این که من چنین رازی را به غریبه ای مثل او گفته بودم، سرزنشم می کرد.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
«یوکو اوگاوا»، این داستان پادآرمان شهری را با الهام گرفتن از کتاب «خاطرات آن فرانک» خلق کرد.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
بخش زیادی از چیزی که آن را «زندگی طبیعی انسان» می نامیم، از ترس از مرگ و مردگان سرچشمه می گیرد.
ادبیات این سرزمین بسیار وسیع، نمایانگر وجوه مختلفی از زندگی مردم ژاپن، ابزاری برای قدردانی از سنت ها و همدلی آن ها با طبیعت است
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
خوب و هیجان انگیز بود
عالی . داستان هایی بدون نام برای کاراکترها (که بعضی اوقات خیلی دیر میفهمین این کاراکتری که درحال روایت داستان بود مرد است یا زن پس حالت اول شخص هم دارند داستانها ) . درحالی که شاید از بیرون فقط 11 داستان کوتاه به نظر میرسن ولی باید بگم در اصل داستان هایی مرتبط بهم هستن( مثل اسپین آف ) پس پیشنهاد میکنم که داستان هارو به ترتیب و پشت سرهم بخوانید و همچنین به کلمات دقت زیادی کنید چون سرنخ فصلهای جلوتر در فصلهای قبلی ست پس بین خوندن فصلها هم فاصله نیندازید تا موضوعشون از یادتون نره . سبک کتاب رو خیلی دوست داشتم و حتی خیلی از سبکش سوپرایز شدم ترجمه هم عالی بود مشکلی نداشت (آموت ) کتاب خدمتکار و پروفسور هم از این نویسنده خیلی خوب بود
مجموعه داستانی که داستانهای ان با هم ارتباط دارند و مثل زنجیر اتفاقاتشون به هم پیوستست ولی در عین حال هر داستان میتونه مستقل از بقیه خونده شود ولی وقتی به پایان اخرین داستان میرسید به اطلاعاتتون از داستانها شک میکنید و سعی میکنید دوباره سراغ اولین داستان برید. موضوع مشترک داستانها و دغدغه نویسنده،مرگ هست و فضای داستانها تاریک همراه با تعلیق زیاد که خواننده رو مجاب میکنه کتاب رو زمین نذاره.