رمانی با قدرت مرثیه وار یک اسطوره ی آمریکایی گمشده.
معجزه ای به نثر.
رمانی ضروری با هر معیار.
پسر اسبش را بست و روی علف ها نشست، نه کاملا در جمع آن ها و نه جدا از آن ها. در قمقمه اش را باز کرد و هر چه آب برایش مانده بود، نوشید و در قمقمه را بست و قمقمه ی خالی را دست به دست کرد. کمی بعد پسری به طرفش آمد و دعوتش کرد کنار آتش بیاید.
چمنزار در شامگاه، به اردوگاه کولی ها می ماند تا پناهنده ها. تعدادشان با از راه رسیدن مسافرانی جدید از جاده زیادتر شده بود و آتش هایی تازه برپا کرده بودند و میان سایه های بین خرمن های آتش، پس و پیش می رفتند.
زن ها بلند شدند تا ناشتایی را آماده کنند و دوباره آتش روشن کردند و برای پختن نان ساجی، خمیر را کف دست هایشان پهن کردند و روی تکه ای بریده شده از حلبی شیروانی گذاشتند. کارشان را می کردند و نسبت به مردهای مست لمیده بر زمین، همانقدر بی تفاوت بودند که نسبت به پالان هایی که رویشان پتوها را انداخته بودند تا خشک شوند.
آثاری که شروع کننده ی مسیرهای حرفه ایِ درخشانی بودند و در برخی موارد، یک شَبه خالق خود را به شهرت رسانده اند.
یکی نیست بپرسد،پس شهرهای دست چی شد؟ کسی ترجمه اش نکرده هنوز
خیلی قشنگه
بسیاری مککارتی را میراث خوار فاکنر میدانند. اما دستاورد او در ادبیات آمریکا و جهان بی همتاست. نثری منبعث از عهد عتیق, تبارشناسی پایههای اخلاق در غالب روایت و شخصیت هایی سرگشته که با طبیعت رابطهی ویژهای دارند. جهانی که مک کارتی خلق میکند مارا نسبت به پایههای مستحکم عقیدتی دچار تردید میکند. وجهی دیگر از نیروهای خیر و شر. و نقش طبیعت در کاتارسیس شخصیت ها(همچون بیلی در گذرگاه، بچه در نصف النهار خون و...) و در نهایت پایان بندی کتابهای او مخاطب را در برهوت جهان رها میکند(شاید هم برهوت درون خود مخاطب). برای من او آخرین نفسهای ادبیات فاخر جهان است.
درود. بیشتر سایتهای آنلاین کتاب رو موجود دارن. ممنون میشم ایران کتاب هم موجودش کنه🙏🥲
لطفا موجود کنید