کتاب نادان

The Fool
کد کتاب : 56438
مترجم :
شابک : 978-6222741143
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 24
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب نادان اثر لئو تولستوی

مبارزات سه برادر و یک خواهر، فرزندان یک دهقان ثروتمند، علیه شیطان پیر را شرح می دهد:
سیمئون، یک سرباز
تاراس-بریوخان تاجر
ایوان، احمق
مارتا، لال
سیمئون و تاراس مزرعه خانوادگی را ترک می کنند. سیمئون سرباز بزرگی می‌شود و با دختر یک نجیب ازدواج می‌کند، اما با وجود اعطای دارایی و درجه عالی، به خاطر همسر ولخرج خود از پول می‌گذرد. او به خانه می رود و سهم سوم از دارایی پدرش را طلب می کند. پدرش حاضر به انجام این کار نیست، زیرا ایوان و مارتا کسانی هستند که به او کمک کردند تا پیشرفت کند، اما ایوان مخالفتی ندارد و سیمئون سهم او را دریافت می کند.
تاراس یک تاجر ثروتمند می شود. با این حال، حرص و طمع او او را وادار می کند تا بر سهم خود نیز پافشاری کند. پدرش مخالفت می کند، اما ایوان دوباره به راحتی با خواسته های برادرش موافقت می کند.
این کتاب مناسب کودکان و نوجوانان بازنویسی شده است و این مجموعه داستان های نویسندگان بزرگ را به زبان ساده برای کودکان روایت می کند تا با نویسندگان مطرح جهان آشنا شوند.

کتاب نادان

لئو تولستوی
لف نیکلایویچ تولستوی، زاده ی 9 سپتامبر 1828 و درگذشته ی 20 نوامبر 1910، فعال سیاسی-اجتماعی و نویسنده ی روس بود.لئو در خانواده ای اشرافی و با پیشینه ی بسیار قدیمی در یاسنایا پالیانا (در 160 کیلومتری جنوب مسکو) زاده شد. مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد و پس از آن تحت سرپرستی عمه اش تاتیانا قرار گرفت. او در سال 1844 در رشته ی زبان های شرقی در دانشگاه قازان نام نویسی کرد، ولی پس از سه سال، در تاریخ 1846 تغییر رشته داد و خود را به دانشکده ی حقوق منتقل کرد تا با کسب دانش وکالت ...
قسمت هایی از کتاب نادان (لذت متن)
نظردهی توضیحات توضیحات کتاب نادان - بخشی از متن: مرد ساده لوح نادان با حالی نزار به خانه اش برگشت. به خانه که رسید، گریه سر داد و با بغض دیدارش با شیطان ها را شرح داد. مادرش خیلی او را سرزنش کرد. همسرش حسابی با او بگومگو کرد. خواهرش هم گفت: تو مرد نادانی هستی، کله پوکی، خنگی. چرا فکر نکردی که به شیطان ها چه بگویی؟ باید به آن ها می گفتی: به نام خداوند بزرگ، ای شیطان ها گم شوید و به جهنم بروید. اگر این جمله را می گفتی، آن ها ناپدید می شدند؛ بعد تو می توانستی همه ی پول هایشان را برداری.مرد نادان گفت: بله. من خیلی نادان و احمق بودم. همسر عزیزم متوجه منظورت شدم. فهمیدم. مادر عزیزم ( لوکریا ) خواهر عزیزم ( چرناوا ) بی شک من احمق بودم. دفعه ی بعد که بیرون بروم، بهتر می دانم که چه بگویم و چه کار کنم و...