چنان که گفتی افکارش را دنبال کنان گفت: بله، ما همه، و خاصه شما زن ها، باید کشاکش زشت و بی معنای زندگی را تنها طی کنیم تا به اصل پاکیزه ی آن برسیم. کسی تجربه های دیگری را باور نمی کند و نمی پذیرد. خیلی مانده بود که تو از دریای دیوانگی ها و بازی های کودکانه ی زندگی، که من درگیری ات با آن ها را تحسین می کردم بیرون آیی. این است که آسوده ات گذاشتم تا همه چیز را خود بیازمایی و بحران شور شبابت بگذرد و احساس می کردم که حق ندارم در تنگنایت بفشارم، گرچه برای من موسم این جوانی ها مدت ها بود سپری شده بود.
برای صدمین بار به خود می گویم چه شد که کار به اینجا کشید. شوهرم نیز به همان صورت است که بود، فقط چین میان ابروانش عمیق تر و موهای سفید شقیقه هایش بیشتر شده است و نگاهش که زمانی نافذ و پیگیر بود پشت پرده ای ابهام پنهان و از من گریزان است. من هم همانم که بودم، گیرم دلم از عشق و میل به دوست داشتن خالی است. دیگر به کار کردن احساس نیاز نمی کنم و از خودم رضایتی ندارم. شور مذهبی و وجد عشق و رضایت از سرشاری زندگی در نظرم به گذشته ای بسیار دور واپس رفته است و ناممکن جلوه می کند. زندگی برای همنوع که زمانی در نظرم چنین بدیهی و درست می نمود امروز به دشواری برایم فهمیدنی است. زندگی برای همنوع، جایی که میلی به زندگی برای خودم نیز ندارم چه معنایی دارد؟
روزها و هفته ها بی آنکه متوجه باشیم سپری می شد، حال آن که در حقیقت 2 ماهی بود پربار از احساس ها و هیجان ها و خوشی هایی که برای شیرین کردن عمری کفایت می کرد کتاب می خواندم، پیانو می نواختم یا در کنار مادرش می ماندم یا به امور مدرسه می پرداختم، اما این کارها همه را برای آن می کردم که به او مربوط بود و موجب رضایت خاطر او می شد به نظرم مضحک می آمد فکر کنم که در دنیا کاری غیرازآن چه به او مربوط شود وجود دارد و او مرا اولین و بهترین زن دنیا می شمرد و من می کوشیدم که در چشم اولین و بهترین مرد دنیا، همین باشم.
پژوهشگران در سال های اخیر، به ارتباطاتی میان شباهت های اعصاب شناختیِ بیماری های روانی، و خلاقیت در ذهن اشاره کرده اند.
کتاب «آنا کارنینا» از زمان نخستین انتشار در سال 1878 به عنوان یکی از برجسته ترین نمونه ها در «داستان واقع گرا» شناخته شده است.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
کتاب «جنگ و صلح»، رمانی جسورانه و وسیع اثر «لئو تولستوی» است که داستان حمله ی ناپلئون به روسیه در سال 1812 را روایت می کند و چشم اندازی دقیق را از جامعه ی روسیه در اوایل قرن نوزدهم به تصویر می کشد.
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
تولستوی می نویسد ایمان هر چه باشد، به وجود محدود انسان، معنایی نامحدود می دهد، معنایی که از طریق رنج، محرومیت و یا مرگ نابود نمی شود:
تولستوی به عنوان نویسنده ای فوق العاده زبردست و تأثیرگذار، می دانست که رمان ها باید سرگرم کننده باشند، در غیر این صورت هیچکس زحمت خواندنشان را به خود نخواهد داد.
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید
احساس میکنم در یک داستان کوتاه به این سادگی و در عین حال دقیق و جامهتر از این درباره فلسفه ازدواج نمیتوانست وجود داشته باشه. بعد از این کتاب مشتاق شدم بیشتر و بیشتر از تالستوی بخونم.
داستان زیبا، تأثیر گذار و آموزندهای بود
داستانی پند آموز درباره آزادی، خودپسندی، نوع عشق. زیبا بود ارزش خواندن دارد
اری اری دل زیبا شدهدسازندهی بازی جنون ها
به تصویر کشیدن کاملا واقع بینانه و رئالیستیک تقابل زندگی روستایی و شهری. همسوست با این سخن تالستوی در "سونات کرویتسر" که گفت:"انسان میتواند در شهر زندگی کند بدون اینکه بداند که سالهاست مرده است".
مجددا جناب تولستوی و موعظه. کتاب خیلی ساده و بدون هیچ گره خاصی نوشته شده است. حتی اگر باران هم میبارد، لباس کسیتر نمیشود. نگارش این کتاب خیلی شبیه سبک نگارش جین آستین بود.
اگر کسی به این حد از توصیف واقع بینانه دو سبک از زندگی در این داستان بگوید "موعظه" به گونه ای که گویا آرمان گرایی مفرط و دور از واقعیت درش مشهودست،دیگر هیچ.
توصیفات زیبا و واقع گرایانهی تولستوی از شروع رابطهای با عشق آتشین و روند تغییرات آن در گذر زمان در طول زندگی زناشویی...
من بسیار به ادبیات روسیه علاقمندم. این داستان هم مثل همه کارهای تولستوی عالی بود .
«سعادت زناشویی» داستانی شیوا و به دور از اغراق دربارهی یک زوج، و مشکلات زندگی آنهاست.