آنها فقط دو تا آمریکایی بودند که جلوی هتل توقف کردند. هیچ کدام از افرادی را که در مسیر رفت و آمد به اتاق از کنارشان رد می شد نمی شناختند. اتاقشان طبقه ی دوم و رو به دریا بود، چشم اندازی هم رو به پارک عمومی و مجسمه ی یادبود جنگ داشت. نخل های بزرگ و نیمکت های سبز در آن پارک به چشم می خورد. زمانی که هوا خوب بود همیشه یک نقاش با سه پایه نقاشی در آنجا حضور داشت. نقاش ها نحوه ی رویش نخل ها و رنگ های روشن هتل رو به باغ ها و دریا را دوست داشتند. ایتالیایی ها از راه دور می آمدند تا از مجسمه ی یادبود جنگ بازدید کنند. این مجسمه از جنس برنز بود و زیر باران می درخشید. هوا بارانی بود و باران از لای درخت های نخل چکه می کرد. آب به صورت گودالچه در مسیرهای شنی جمع شده بود. دریا در امتداد خطی طولانی در زیر باران می شکست و به سوی ساحل می لغزید تا بالا بیاید و زیر باران در امتداد خطی طولانی باز هم بشکند. وسایل نقلیه از میدان هم جوار با مجسمه ی یادبود متفرق شده بودند. در آستانه ی درب کافه ی مقابل میدان، گارسونی ایستاده بود در حالی که به بیرون و به میدان خلوت نگاه می کرد.
«فلش فیکشن» به خاطر قدرت منحصربهفرد خود در انتقال حقایق ژرف و عواطف انسانیِ جهانی در تنها چند جمله یا پاراگراف کوتاه، قالبی جذاب و بااهمیت برای برخی از برجستهترین نویسندگان جهان بوده است.
پژوهشگران در سال های اخیر، به ارتباطاتی میان شباهت های اعصاب شناختیِ بیماری های روانی، و خلاقیت در ذهن اشاره کرده اند.
دوستی های ادبی، روابطی جالب توجه و تأثیرگذار هستند.
در این مطلب به شکل مختصر با برخی از برترین نویسندگان در «ادبیات آمریکا» آشنا می شویم
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
اما جادوی قلم رولد دال در هیچ اثر دیگری به اندازه ی کتاب «ماتیلدا» جاودان و مسحورکننده نیست.
از آثار کلاسیک جاودان گرفته تا شاهکارهای مدرن، به نظر می رسد که نویسندگان همیشه از واقعیت های غم انگیز و غیرمعمول زندگی خود برای خلق داستان های به ظاهر خیالی استفاده می کرده اند.
کتاب تحسین شدهی «زنگها برای که به صدا در میآیند» رمانی است از ارنست همینگوی نویسندهی نامدار و برجستهی آمریکایی که آوازهی او و آثارش تمام مرزها را در سراسر جهان در هم نوردیده است.
نثر همینگوی را می توان در میان پراحساس ترین و لطیف ترین متون ادبی در نظر گرفت که با قدرتی کم نظیر، مخاطب را کاملاً به دنیا و حال و هوای شخصیت های داستان هایش منتقل می کند.
فوق العاده
داستان کوتاهه و اگر قلم همینگوی رو دوست داشته باشید جنسش همونه دقیقا هم بر آمده از شخصیت عجیب و جذاب خودش کلا بخونیدش ، میتونه یه سفر با مترو یا چند دقیقهی قبل از خواب شما رو پر کنه و باعث بشه یک عالمه فکر و خیال توی کله تون راه بیفتن و رژه برن.
ترجمه کتاب گربه ای زیر باران و دو داستان دیگر توسط تیمور قادری خیانتی تکرار نشدنی در حق مترجمین ارزشمند کشور است، ترجمه بسیار بد، غلطهای بسیار املایی و..... و حیف کتاب ارزشمند ارنست همینگوی که توسط چنین مترجم بی سوادی ترجمه شود و حیف انتشارات مهتاب که آبروی خود را با این مترجم در معرض حراج گذاشته است
3 داستان دلنشین و باحال