کتاب کلمات

The Words
کد کتاب : 1001
مترجم :
شابک : 978-964-448-372-1
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 244
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1963
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

واژه ها
The Words
کد کتاب : 71418
مترجم :
شابک : 978-6007987605
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 272
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1963
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

کلمات
The Words
کد کتاب : 102790
مترجم :
شابک : ‏‫‬‭978-6220110781
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 181
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1963
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

کلمات
The Words
کد کتاب : 2260
مترجم :
شابک : 978-9643116064
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 216
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

کلمات
The Words
کد کتاب : 3484
مترجم :
شابک : 9789643463663
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 337
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 1963
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب کلمات اثر ژان پل سارتر

کتاب کلمات، اثری نوشته ی ژان پل سارتر است که اولین بار در سال 1963 منتشر شد. این خودزندگی نامه ی معروف درباره ی دوران کودکی سارتر، به شکلی گسترده با کتاب «اعترافات» اثر ژان ژاک روسو مقایسه شده است. کتاب کلمات که در 59 سالگیِ سارتر به رشته ی تحریر درآمد، شاهکاری از «خودتحلیل‌گری» است. فیلسوف، رمان نویس و نمایشنامه نویس شهیر فرانسوی در این کتاب، همان صداقت و بینش خردمندانه ای را که در سایر آثارش به چشم می خورد، برای توصیف کودکی خود به کار گرفته است. او که در خانواده ای مهربان و کتاب‌دوست به دنیا آمد و تحت حمایت مادر و پدربزرگ و مادربزرگش رشد کرد، کودکی‌ای را گذراند که می توان آن را یک رابطه ی عاشقانه ی بلندمدت با کلمات و کتاب ها نامید. کتاب کلمات علاوه بر شرح سال های ابتدایی زندگی ژان پل سارتر، به کاوش و ارزیابی فواید کلی کتاب و زبان در زندگی انسان می پردازد.

کتاب کلمات


ویژگی های کتاب کلمات

ژان پل سارتر برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1964

ژان پل سارتر
ژان-پل شارل ایمار سارْتْرْ، زاده ی ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ و درگذشته ی ۱۵ آوریل ۱۹۸۰، فیلسوف، اگزیستانسیالیست، رمان نویس، نمایش نامه نویس و منتقد فرانسوی بود.پدرش «ژان باپتیست سارتر» افسر نیروی دریایی فرانسه و مادرش «آنه ماری شوایتزر» دخترعموی «آلبرت شوایتزر» پزشک معروف، برنده ی جایزه ی صلح نوبل بود. پانزده ماهه بود که پدرش به علت تب از دنیا رفت. پس از آن مادرش به نزد والدینش به مودون بازگشت.او در سال ۱۹۲۲ موفق به گرفتن دیپلم شد، پس از آن تصمیم گرفت به همراه «نیزان» در «دانشسرای عالی پاریس» در رشته ی آم...
نکوداشت های کتاب کلمات
A severe and subtle work.
اثری سرراست و پرظرافت.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

An essential background to the philosophy of one of the profoundest thinkers of the twentieth century.
پیش زمینه ای ضروری بر فلسفه ی یکی از ژرف ترین متفکران قرن بیستم.
Penguin

Enjoyable and engaging.
لذت بخش و جذاب.
Library Thing

قسمت هایی از کتاب کلمات (لذت متن)
زندگی ام را همان طور که شروع کرده ام در میان کتاب ها به پایان خواهم برد. در اتاق کار پدربزرگم، همه جا کتاب بود؛ گردگیریشان به جز یک بار در سال و پیش از شروع کار موسسات آموزشی در ماه اکتبر قدغن بود. هنوز خواندن ندانسته، به آن ها، به این سنگ های ثابت ارج می نهادم. چه راست بودند چه کج، چه در قفسه های کتابخانه مانند آجر به هم فشرده شده بودند چه با فاصله روی هم چیده شده بودند، احساس می کردم که کامیابی خانواده مان به آن ها بستگی دارد. همه شان عین هم بودند، در پرستشگاهی بسیار کوچک بازیگوشی می کردم، محاط در یادمان های خپل و کهنه ای که شاهد به دنیا آمدنم بودند و مرگم را می دیدند و تداومشان آینده ای به آرامش گذشته را برایم تضمین می کرد.

نه. جایی نیست که جای خالی ام احساس شود. مترو پر از مردم است، رستوران پر از مردم است، سرها پر از مشغله های کوچک است. از دنیا بیرون لغزیدم و از دنیا چیزی کم نشد. باید باور کرد که ضروری نبودم. دوست داشتم ضروری باشم. دلم می خواست برای چیزی یا کسی ضروری باشم. نبودم. ضمنا این را هم بگویم. دوستت داشتم. حالا می گویم چون دیگر اهمیتی ندارد.

دو زندگی داشتم که هر دو نیز دروغ بودند: در ملا عام دغلباز بودم، نوه کذایی شارل شوایتزر معروف شمرده می شدم؛ تنها که بودم، در غم و غصه های خیالی غرق می شدم. افتخار کاذب خود را با گمنامی ای کاذب تصحیح می کردم. برای گذشتن از یک نقش به نقش دیگر مشکلی نداشتم. در همان لحظه ای که می رفتم تا چکمه های مخفی خود را بپوشم، کلید در قفل می چرخید، دستان مادرم، گویی ناگهان فلج شده باشند، روی شستی های پیانو از حرکت باز می ماندند، من خط کش را در کتابخانه می گذاشتم و می رفتم تا خود را در آغوش پدربزرگم بیندازم، به طرف صندلی دسته دارش می رفتم، کفش های راحتی اش را برایش می آوردم و درباره روزی که گذرانده بود با قید نام شاگردانش پرس و جو می کردم...